x تبلیغات
فرکانس شبکه های استانی و سراسری ایران

فرکانس شبکه های استانی و سراسری ایران

رمان عشق ممنوعه استاد ( رایگان pdf )

دانلود رمان عشق ممنوعه استاد

 
دانلود رمان عشق ممنوعه استاد

درباره عشق و علاقه شدید استاد آراد نجم به دانشجوش است که …

 

 
 
دانلود ( PDF )
دانلود ( APK )
دانلود ( صوتی )
پشتیبانی
حذف
 

دانلود رمان رژ لب قرمز

دانلود رمان پشتم باش

دانلود رمان لذت های خشن

دانلود رمان زهر تاوان

دانلود رمان پادشاه زمستان

دانلود رمان بخواب معاینت کنم

دانلود رمان افسونگر مسترد

دانلود رمان خفقان

دانلود رمان قشاع

دانلود رمان وارث شیخ

دانلود رمان عشق ممنوعه استاد

 
 

در مقابل چشمان تشنه هوس آراد نجم باید لبخند می زد تا کاری انجام دهم
! شک نکن لبخندی از درد بود،
دردی که تلخی اش را فقط من حس می کردم. با هوس لبخندم را بوسید. ت و عشقی
: آروم کنار گوشم که تو چشماش جاری بود زمزمه کرد
! خیلی سکسی است.. سیس و هتی توله _
لباش رو از گوشم تا چانه ام نوازش کرد، با احساس داغ و خیس لباش سرمو عقب کشیدم
: گرفتمش، گردنمو نبوس صدای خشن،
روز اول بعد از آن مشاجره و دعوا، تو را در کلاس خود در دانشگاه دیدم –
هیچوقت فکر نمیکردم روزی بیاد که اینقدر عاشقت بشم
! من یک دانش آموز شیطون هستم،
به چشمانش نگاه کردم و با عشوه گری لبخند زدم.
! کشیدم، میدونم به شدت خودخواهم، اما بذار فقط یه شب بسوزم،
فقط یه شب دیگه تو هوس تب و بیقراری، چی میشه
؟ نکن دختر _
: دستامو دور گردنش حلقه کردم و آروم آروم زمزمه کرد:
“میخوام امشب کاملا مال من باشی، بدون هیچ ترس و محدودیتی
.
” و نگاه التماس آمیزش و یادآوری فردا معلوم نیست
بی آنکه بخواهم کجای این زمین باشم، این دل لعنتی لرزید
! همین دیشب که آراد مال منه
: شاید دیگه هیچوقت نبینمش
. ! باشه_
. سرم را پایین انداختم تا غم را در چشمانم نبیند اما او
مرا محکم بغل کرد
خوشحالی
و منو برد سمت تخت. حالت ممکن شروع کرد به ناز و
نوازش من!
دهانم از شدت هیجان خشک شده بود و قلبم به شدت در سینه ام میکوبید. چشمامو بستم و پرسیدم
! برای یک شب می خواهم تمام گذشته را فراموش کنم.
امشب آخرین باری است که او را می بینم پس بگذار این بار با دلم راه بروم و او با قلبم راه برود بر خلاف گذشته که به زور کنترلش می کردم تا عشقش را جلوی آراد از دست ندهد، نه مهم نیست که چگونه او می خواهد
رفتار کند
، به نظر می رسد قلب من این رابطه را می خواهد. که
با ضرب تند خود طبل رسوایی را به راه انداخته بود
در حالی که لبهایش روی لبم نشسته بود، دستم موهایش را گرفت و از ته دل با او همکاری کردم.
نیش محکمی از لباش گرفت تو گلویم خندید دستش رفت سمت پیراهنم.
در عرض چند ثانیه لباس هایمان به ته تخت افتاد،
آنقدر تشنه من بودیم که لحظه ای کوتاه از لبان همدیگر جدا نشدیم
. من دارم… اما در عشق من است که زندگیم
از دروغ و نیرنگ نبود
، خدایا چرا عاشق این سیب حرام شدم؟
نمی دانم چند دقیقه با هم بودیم و صدای بلند نفس هایمان
سکوت اتاق را شکست که با بدن خیس از عرق و چشمان آویزان روی بدنم نشست و آرام زمزمه کرد
:
طاقت ندارم. دیگر… اجازه می دهید خانم؟
آب دهانم را به سختی قورت دادم. و بدون توجه سرم را به نشانه تایید به طرفش تکان دادم
.
: بوسه ای به لبم نزن و در حالی که آرام داشت به کارش ادامه می داد به من گفت
! بلاخره تو مال منی عروسک-
نمیدونم چند ساعته تو بغلت بودم و به صورت غرق تو خواب نگاه میکردم میخواستم
تمام اجزای صورتش رو تو ذهنم حک کنم
چرا من خوشحال نیستی؟
مگه من همیشه اینو نمیخواستم؟ آیا این انتقام است؟ خب حالا چرا
اینقدر احساس شکستگی و پوچی میکنم
؟ نفسم را مثل آه بیرون دادم. آروم از بغلش بیرون اومدم تا
بیدار نشه نشه
. خم شدم. نگاهم را به صورتش چرخاندم
خم شدم صورتش رو ببوسم ولی وسط راه پشیمون شد
و
منو زد
. من به سختی بودم
با نفس کشیدن
موهای آشفته صورتم را کنار زدم که اولین ماشین جلوی من ایستاد، در
عقب را باز کردم و خودم را کشیدم. بدن خسته به آن
.
و داشتم به این فکر می کردم که فردا بعد از فهمیدن حقیقت چه خواهد کرد ، وقتی فرسنگ ها از او دور شدم، آیا از من متنفر است
؟ به خانه ای رسیدم
که آراد اثری نداشت و بعد از پرداخت کرایه
بدن خسته ام را
بدون تعویض لباس به داخل کشاندم و روی تخت دراز کشیدم و روز اول که آراد را دیدم
… “فلاش بک
– گذشته”
امروز اولین روز دانشگاهم بود و اگه هوش بالایم نبود هیچوقت فکر نمیکردم
بتوانم رنگ های دانشگاه را ببینم
دانشگاه؟؟
حتی یاد اسمش هم خنده ام میگیره، فکر نکنم کسی حرفمو باور کنه میخوام برم
!! این چه نوع دانشگاه دولتی است و رشته آن چیست،
اما برای به دست آوردن آن خیلی زحمت کشیدم زیرا
باید برنامه ام را تغییر می دادم و به آن نزدیک می شدم و این آخرین مقاله برند من بود، بنابراین باید
به این دانشگاه بروم. ، بلند شدم و با عجله شروع کردم به پوشیدن کت مشکی ام که قبلا پوشیده بودم رنگش سفید بود و شلوار سبز ارتشی ام را که
تقریباً به اندازه مانتو قدیمی ام بود
پوشیدم. بر سرم نقاب بزن
. در آینه لب هایم به لبخند خم شدند
و به پاهایم نگاه کردم، چشمانی درشت به رنگ دریا، لبهای کوچک، غنچه ای
که دل همه را آب می کرد، با بینی کوچک و رو به بالا، انگار خدا عمل کرده، آری
و در نهایت آن علامت چاقوی کوچک گوشه ابرویم. خوش گذشت
، من بودم، نازلی شریفی، دختر شیطون دیوار. من میرم بالا و تو
!! این جامعه ای که خودم گرگ بودن را یاد گرفتم
اما از بچگی دست من نبود. وقتی نوبت به درس خوندن رسید، تمام کنترلم
از دستم گرفته شد و مثل بره ای رام شده بودم و سرم پایین بود و چشمم
جز کتاب چیزی روبه رویم نمی دید. من به شدت به درس و کتاب معتاد هستم، اما به دلیل وضعیت بد مالی
خانواده ام
، من
و با عجله خواستم کفش هایم را بپوشم.
به دانشگاه بروم.
. یک ساعت مانده بودم تا به کلاس برسم، با قدم های بلند از اتاق کوچکم بیرون رفتم
: امین کووو_
اما ناگهان به یاد پسر ۴ ساله شیطونم اقدس اخم کردم و گفتم
: به خاطر این همه سروصدا صدایش را شنیدم. جیغ زدم
، اما آنها آنجا نبودند.
آاااای امین توله س …. کفشامو کجا بردی؟؟_
تو اون حیاط بزرگ که هر اتاق مال یه نفر بود معلوم بود صدام صدام
نمیشنوه! عصبی دستم را روی کمرم گذاشتم و در حالی که
روی سکوی حیاط ایستاده بودم از ته دل جیغ زدم
!!! خفگی –
سکوت همه جا را پر کرده بود در حالی که دستم را روی بینی ام گذاشتم و
با صدای بلند به جمعیت گفتم
وقتی قیافه جدیدم رو دیدند همه با تعجب نگاهم کردند، معلومه که و وقتی به مهدی فرفره رسیدم، در حالی که
دستش را روی شلوار کردیش می کشید،
از دیدنم با ماسک و شنل تعجب کردم… من که تقریبا در همه چیز شبیه پسر بودم
!! ولی اینبار به هیچکس اجازه نمیدادم تو این بازی، این بازی مال منه
بعد از چند دقیقه عادی نگاهم کردند هاها! حتما با خود فکر کرده اند که این یک بازی
جدید است و من باید نقشه و ترفند جدیدی در سر داشته باشم و البته درست حدس زده اند
! این دفعه فرق میکرد و باید خودم حلش میکردم تا دلم آروم بشه
. نگاهم را بین همه آنها چرخاندم و وقتی به مهدی فرفرا رسیدم، در حالی
که با انگشت اشاره اش به انباری در پایین حیاط اشاره کرد،
چشمانم را ریز کردم
. توی دماغم جیغ زدم
، سریع برو کفشم را از آن توله سگ بگیر، شنیدی؟ او
با عجله به سمت انباری رفت و در همان حال با صدای بلندی که می شنیدم
گفت
:
!! با عجله به سمت خیابان رفتم و
سوار اولین تاکسی که کنارم ایستاده بودم،
سرم را به شیشه تکیه دادم و برای اولین بار در زندگی ام یک جور ترس و اضطراب احساس کردم.
در حالت عمیقی بودم، اما وقتی به یاد سختی هایی که در زندگی با آن روبه رو شدم،
یک مشت عصبانی شدم و شروع کردم به پریدن از پشت
پلک هایم. سرم
محکم
به پشتی صندلی جلو برخورد کرد
. و نگاهی به اطرافم انداختم که
دور ماشین جمع شده بودم،
معلوم بود تصادف کردیم.
می خواستم به خودم تکان بخورم که درد وحشتناکی در بدنم ایجاد کرد و هق هق در آورد
، صدا از بیرون می آمد و مردم زیادی بودند
برای فرار از لبم، اما سریع خودمو کنترل کردم چون من اون درد نبودم، آهسته
در
ماشین رو باز کردم و پامو بیرون آوردم وقتی کسی دستم رو لمس کرد، برگشتم
و پیرزن چادری با نگرانی به صورتم نگاه کرد و گفت:
چطوری مادر؟
آب دهانم را قورت دادم و به سختی لبم را گاز گرفتم. زدم
! ممنون، من خوبم_
هر چه جلوتر رفتم، با دیدن منظره رو به روم، بیشتر از همه پولدارها متنفر شدم
!!! کجایی پیرمرد، ماشینم را زدی و سوزاندی؟
پیرمرد خوش شانس با ناراحتی دستمالی به گردنش انداخت تا عرق روی
پیشانی اش بماند و گفت: نمی دانم یکدفعه چه شد؟
پیرمرد به سمت ماشین مدل بالا رفت و با حسرت به اطراف نگاه کرد و گفت
نفسش را تکرار کرد.
: خدایا من بدبختم، بیچاره هستم.
زبانم را روی لبم گذاشتم، جمعیت را به زور کنار زدم تا بهتر ببینم چه
پسری پشت سرم با قیافه دستش را روی داشبورد یک ماشین خارجی مدل بالا گذاشته که حتی
اسمش را
هم نمی دانستم. داشت، از بیست کیلومتری معلوم بود که چقدر خوش تیپ است
. پلداری میریخت با صدایی جدی و خشن خطاب به پیرمرد
!! افسر را صدا زدم که بیاید، پس آه و ناله کوچکی بکن –
لبهایم را زیر دندانم فشار دادم و نفس عمیقی کشیدم تا آرامشم را کنترل کنم، اما وقتی قطره اشکی را
از گوشه چشم پیرمرد دیدم و چشمانش را پایین انداخت. سر، عصبانیت من و به حدی بیشتر شد
که
وقتی به خودم اومدم کار تمام شده بود و من با قدم های بلند به سمت آن پسر می رفتم
حق نداشت بخاطر ثروتش غرور دیگران را زیر پا بگذارد
بدون توجه به جمعیتی که دور ما جمع شده بودند،
محکم زدم روی شانه اش
!! هووی یارو_ هیچ عکس العملی نشون نداد که محکم تر به شونه اش زدم و جیغ عصبی زدم.
:
من با تو نیستم؟؟ آروم
به آرامی دستش را از روی کامپیوتر برداشت و صاف شد.
با دیدن قدش یه ابرویی بالا انداختم که به سمتم برگشت. ناخودآگاه با دیدن
جذابیتش یه قدم عقب رفتم و ازش فاصله گرفتم.
نمی دانم او خیلی قد بلند بود یا من برای او خیلی بلند بودم. من کوچک بودم، برای اینکه
او را بهتر ببینم، سرم را بلند کردم و شروع کردم به تحلیل کردنش.
خیلی پسر خوشتیپی بود مخصوصا بوی عطرش که هوش و ذکاوت رو از من گرفته بود
لحظه ای که یادم رفت چه می خواهم بگویم،
نمی دانم چقدر خیره شده است. داشتم لبخند میزدم صداش در اومد ابروهاش به هم کشیده بود
چی گفت؟؟
در ماشینش را باز کرد و خواست پشت رل بنشیند، من عصبی دنبالش رفتم و با یکی از
چی عصبانیت کردی؟؟ برو کارت قرمز بابا_
از عصبانیت قرمز شدم و تند تند نفس کشیدم، حالا
چه
گناهی کرده
؟ با عصبانیت گفتم چی میگی سوسل عزیزم؟؟ فکر کردی چون پول داری
هر چی از دهنت در میاد بر گردن دیگران بیاری؟؟
! هر جوری که بخوام با بقیه حرف میزنم میفهمی؟….
برای اینکه به من برسد و با هم راه برویم سرش را خم کرد و
گفت: “او در حال تماشای یک بازی هیجان انگیز است که
با انگشت خشکی به من زدی و با لبخندی بر لبانش صاف شد و از من پرسید
!
او چه گفت؟ به من گفت یک بند انگشت؟
از عصبانیت نفس نفس می زدم. نگاهی به اطراف انداختم که حالا متروکه بود و به جز اینکه
چند تا پسر کوچولو کنجکاو دیدم و یکدفعه احساس کردم عصبانیتم فوران کرده
ژیگول
: دستم رو مشت کردم و عصبی داد زدم
به من چی گفتی؟؟ _
: اون به من نگاه کرد و با لبخند گفت
: “بندشتی”
: با دستش قدم کوتاهی به سمتم برداشت و با لحن حرصی ادامه داد
.آره به تو هم میخوره
لبخندی روی لبم نشست و
به سمت جلوی ماشینش چرخید که در اثر ضرب و شتم کاملاً جمع شده بود. داشت
منو صدا میکرد؟
!!
اگر کسی بخواهد نام من را از مادر متولد نشده ام بگذارد، این بچه چیست؟
اخم کردم
. آن را گرفتم و به سمت خود چرخاندم تا بخواهد
بیاید و حرکتی کند. یقه کتش را گرفتم و به سمت خودم کشیدمش پایین.
با چشمای گشاد شده به حرکات من خیره شده بود
. چاقو رو درست روی گردنش گذاشتم
. نشنیدم چی میگی؟؟_
برعکس فکر کنم ترسیده و کوتاه اومده با کنجکاوی چشماش رو چرخوند و گفت
: با چشمای خنده گفت
کدوم؟ خاله رضا؟ یا بندشتی-
نه این پسر امروز با حرص صدام میخواست منو تا مرز جنون ببرد.
: کاملا مشخص بود، لبام رو به سمت گوشش بردم و از پشت
دندون های به هم فشرده ام غرغر کردم
.
دندون های به هم فشرده غر زدم با حالت ترسیده و گریه چیکار کردی؟؟ من ؟؟ خدایا منو نکش یقه اش رو عصبی بین دستام فشار دادم و با
چشمای خون آلود نوک تیز چاقو رو اونقدر توی گودی گردنش فرو کردم که
فقط یه خراش سطحی روی پوستش افتاد،
جلوی
چشمای متعجبش. جریان خون از گردنش جاری شد و یقه سفید
پیراهنش غرق در خون شد
. یادت میاد با کی دعوا کردی بچه سوسول؟
انگار تازه باورش شده بود که چه اتفاقی افتاده است، من را عصبی و دستم را عقب زد
از پیراهنش جدا شد و از شدت ضربه چند قدم عقب رفتم
!! چیکار کردی دختر روانی؟
به راننده تاکسی پیری که حالا با چشمان گشاد شده نگاهم می کرد اشاره کردم و
با لبخند گفتم
: من این کار را انجام دادم تا یاد بگیری چگونه با بزرگتر از خود صحبت کنی
. عصبی جیغ زد و
!! می کشمت دختر روستایی_
به سمتم هجوم آورد و من بی ترس جلویش ایستادم تا جوابش را بدهم اما با
دیدن ماشین پلیس که از جلو می آمد ترسیدم و چند قدم عقب رفتم! من نباید دستگیر می شدم و داشتم به اهدافم نزدیک می شدم. با این فکر
بدون توجه به بی بند و باری و سروصدای پسر با قدم های بلند فرار کردم.
به خیابون که رسیدم نفس نفس زدن خم شدم و دستامو روی زانوهام گذاشتم
. راهی برای رد شدن ماشین وجود نداشت که کیفم را برداشتم و با قدم های بلند خودم به داخل کوچه پرت کردم
و
مشتم را پر کردم و به صورتم زدم، از سرما یک لحظه نفسم تنگ شد.
شروع
به دویدن کردم.
. می توانستم آن را رها کنم و بدون توجه به افرادی که چپ و راست نگاه می کردند
، ماسکم را که تقریباً از سرم می افتاد تنظیم کردم و داخل شدم.
. خودم را در حالی که دستی روی سینه ام گذاشته بودم با سرعت زیاد به دانشگاه رساندم
تشنه بودم. دستم را زیر کولر کنار کولر آبی گرفتم، سرم را پایین انداختم و
بدون توجه به اطرافم کمی از آب کف دستم را خوردم و برای اینکه حالم بهتر شود. بیا
سریع آستین کتم را پایین کشیدم و صورتم را پوشاندم و
حالا فهمیدم چه اشتباهی کردم و از کت و نقابم که الان
شبیه بچه مدرسه ای است زاری کردم.
هی
خیس
آب شدم
. و دیر اومدم یه کم تو سالن
این طرف و اون طرف رفتم و دیدم
دستم فایده نداره طبق معمول بازش کردم
با صدای بلند گفتم
! یا الله_
به محض ورودم سر و صدا و جمعیت به خواب رفت و سکوت محض همه جا را فرا گرفت،
نیمی از دختر و پسرها وسط کلاس ایستاده بودند و مشغول مسخره بازی بودند و بقیه که
نشسته بودند به من نگاه کردند. چشم ها، ناگهان انگار بمبی منفجر شده بود که
! عین جزامی بودند
با دستانشان به سمت من نشانه می رفت و بلند بلند می خندید، با تعجب سرم را پایین انداختم و نگاهی به خودم انداختم تا ببینم مشکلی
با صدای یکی از دخترها
دارم یا نه. در حالی که می خندید مرا به دوستش نشان می داد و می گفت
:
کجا اومده اینجوری سرش؟ خدایا دیدی چی گفت؟ به سمت دوستش چرخید
و لب و دهانش را درست در حین گفتن حرف های من چرخاند.
گفت: خدایا دوستان من از خودم هم بی چهره ترند.
آنقدر خندیدند که نزدیک بود بیهوش شوند
.
: دستامو گذاشتم روی کمرم و اخم کردم و گفتم
باشه؟؟ تموم شد_
پسرا تعجب کردند و دخترا انگار به موجود عجیبی نگاه میکنن چشم از من بر نمیدارن،
بیخیال کوله پشتیم رو روی دوشم مرتب کردم و با مصمم به سمت کلاس رفتم.
مراحل
. با تعجب دستم رو روی دماغم گذاشتم،
چرا معلم سر کلاس نیست؟ لب پایینم رو زیر دندونم فشار دادم، وقتی
با لبخندی زیبا به سمت یه دختر خوشگل و بامزه برگشتم، اون
دستش رو صمیمانه به سمتم گرفتم
!! روضه رحیمی
بدون دست زدن به او، با پاهای خسته روی صندلی خم می‌شدم و می‌کشیدم
و می‌گفتم
: «من نازی هستم، اما دوستانم به من می‌گویند نازی». دستش را که در هوا خشک شده بود پایین آورد و آب دهانش را قورت داد و از
یکی از بچه های کلاس که از اول با ما خوب بودند و همیشه در مورد چیزی صحبت می کردند
، پرسید، سرش را بلند کرد و با خنده گفت
: جوون چه جور چشمایی داری؟ لامسب
صاف ایستاد و طوری نگاه کرد که انگار به موجودی نگاه می کند.
نگاهش را از بالا به پایین چرخاند و ادامه داد
. ولی حیف… تو اونقدر خوب نیستی که دوست دختر من بشی_
. با رنگ قرمز: به پسرک سیلی زدم و
چند ثانیه با سرم کج شده بهش خیره شدم و انگار مغزم داشت تحلیل میکرد.
آنچه او گفت
. پشت دندان های به هم فشرده ام غر زدم
! نشنیدم چی گفتی؟_
: روی صورتم خم شد و در حالی که مستقیم تو چشمام نگاه میکرد ادامه داد
چی شده جوجه…خیلی از من خوشت نمیاد؟_
با خنده به دوستش نگاه کرد و ادامه داد.
اشکالی نداره… درست قبل از اینکه به تخت من بیایی، باید بری دستشویی تا یک شب
باید آرزوی تو را برآورده کنم. وقتی پایم را بالا آوردم خندید و
آنقدر عصبی به وسط پاهایش زدم که باورش نمی شد. و در حالی که خم شده بود از شدت درد صورتش قرمز شد و
به آرامی به سمت او
خم شد
و
گوشش را بوسید.
! در کلاس باز شد و در کلاس غوغایی شد،
بشین
…بشین
معلم اومد
. ? _
همه نشسته بودند و حالا به جز من و اون پسر هیچکس ایستاده بود، بدون اون نگاهی که
قورت دادم و با عجله خواستم بدون جلب توجه بشینم که
خطاب به من گفت:
خانم؟ جایی که ؟ نمیخوای توضیح بدی _
: خطاب به پسری که هنوز اسمش رو نمیدونستم گفت
: تو چت مثل گوجه قرمز شدی؟ _: پسره چیزی نگفت
سروصدای تو تا آخر سالن ادامه داشت با اینکه برای من مشکل داشت اما موفق شدم
به هر حال بهش برسی ولی من اصلا نمیتونم بی احترامی شما رو قبول کنم
: یه قدم برداشتم نزدیک صندلی بودم که دوباره خطابم کرد.
!!
خانمم
.
با دیدن سکوتش جرات پیدا کردم و به آرامی سرم را بلند کردم، او مات و مبهوت شد و
سکوتش را دید.
وای خدای من قاطی کردم!؟
از بین این همه آدم، این باید ارباب من باشد. نقشه ام را جلوی چشمانم می دیدم.
آهی از درد کشیدم .
لباسش را عوض کرده بود .
اون جایی که تیغه چاقو من بود گردنش رو هم پانسمان کرده بود . اخمی کرد و در کمال ناباوری قدمی به سمتم برداشت و
ابرویی بالا انداخت و بر خلاف تصورم الان داره از کلاسش بیرونم میکنه:
دستی به ریشش
کشید و با جدیت گفت
: اسمم؟ نازلی
: سرش را تکان داد و با تمسخر این را گفت
بهت یاد نداد خودتو به خانواده معرفی کنی؟؟_
این دانشگاه تنها امید من برای اجرای برنامه هایم بود و نمی خواستم آن را از دست بدهم.
: همینطور که لبامو روی هم فشار میدادم تا خودم رو کنترل کنم با حرص به لبام سیلی زدم
!! نازلی شریفی
در حالی که به فضای کلاس اشاره می کرد چند بار زیر لب با قیافه خاصی اسمم را زمزمه کرد
: می گفت
خوب چی شده؟؟ _
ساکت موندم که یکی از دخترای خراب کلاس
از سیر گرفته تا پیاز برای تبریک گفتن بهش گفت
. همان پسر قد بلندی که حالا از شانس وحشتناکم فهمیدم معلم من بود در حالی که او
بانداژ گردنش را لمس می کرد و با چشمانش به من اشاره می کرد
. گفت
باشه…! سریع برو سرجات وایسا _
: بعضی ها باید در این کلاس مؤدب باشند.
نگاه تندی به من انداخت، منتظر بودم که مرا از کلاس بیرون کند، اما بالاخره
پوزخند شیطنت آمیزی به من زد و گفت: تا آخرین جلسه از درسی که با من داری گوشه کلاس می ایستی. _…
حرفامو برام یادداشت میکنی و
: اومد سمتم و دورم حلقه زد و ادامه داد
سر هر جلسه باید در مورد درس دیروز کنفرانس بذاری _
چی؟ این چه حرفی است؟ دهانم را باز کردم که انگار می‌خواهد مرا بکشد و اذیتم کند
وقتی اعتراض کردم به حرف من پرید و در حالی که دستش را به سمت در سمت راست کلاس نشان می‌داد
: جلوی سطل زباله گفت:
جمعیت خندیدند، نگاهی انداختم. کنار سطل زباله و در حالی که داشتم
آب دهانم را قورت می دادم سعی کردم جلوی عصبانیتم را بگیرم
، به قیافه دیگران اهمیتی نمی دادم، اما این معلم بدجور روی من راه می رفت،
وگرنه چرا تنها او باید من را تنبیه می کرد، نه آن پسر بی ادب، من. با خودم زمزمه کردم
: کردم
!! آروم باش، لعنتی
، به زور لبخندی به لبم نزدم و وقتی کوله پشتی ام را روی شانه ام می گذاشتم، اما
او نمی دانست که من به هیچ چیز اهمیت نمی دهم. شما، و اینکه
شما برنامه های عالی دارید! سرمه
به زور خودم را گوشه کلاس نزدیک سطل وایستادم، بچه ها به من خیره شده بودند.
با کمی خندیدن معلوم بود از اینکه غرورم را زیر پاهایش له می کند خوشحال است و دارد خوش می گذراند. او
نشست
با افتخار پشت میزش و شروعش کرد
، خندیدند و با جدیت گفتند:
در حالی که کتابی را جلوی آن باز می کرد شروع به صحبت کرد
به او! آن را گرفت و نگاهش را به دور کلاس چرخاند و ادامه داد:
من استاد آراد نجم هستم و روی نظم و انضباط بسیار حساس هستم، بنابراین هرکسی که
حتی یک دقیقه بعد از من وارد کلاس شود می تواند ۱۰۰% مطمئن باشد که ندارد. در کلاس من قرار می گیرد و هر
جلسه در مورد محتوای جلسه است. اگه وقت شد یکی یکی ازتون میپرسم پس همیشه
آماده باش.
با سرفه گلویش را صاف کرد، لیستی از غیبت ها را برداشت و وقتی
به اسم من رسید، مکثی کرد، نگاهی به من انداخت و با لبخند گفت
: آنها کسانی هستند که قبلاً با آنها آشنا شده بودیم.
بچه ها که می دانستند منظورش چیست، وقتی دستش را محکم به میز کوبید، خندیدند
!! همه ساکت شدند وقتی او بلند شد در حالی که نگاهی به کتاب روی میز انداخت
: گفت
!!
خب، بیایید شروع کنیم –
در تمام مدتی که او تدریس می کرد، او بسیار جدی بود، کسی جرات نداشت فریاد بزند، من
برای مدت طولانی روی پاهایم ایستاده بودم، پاهایم درد می کرد
. انداختمش، چطور ممکنه به ذهنم نرسید؟ با عجله کیفم را باز کردم
و دفترچه ای را که از قبل داشتم که قدیمی بود و نیمی از صفحات آن نوشته شده بود، بیرون آوردم،
اما هر چه زیر کیفم نگاه کردم، خودکار و مدادی پیدا نکردم.
معلم هم همین طور درس می داد. من از حواس پرتی سوء استفاده کردم و به همین ترتیب
به رزا خیره شده بودم و سعی می کردم توجه او را جلب کنم، اما
استاد به من پشت کرد. دستم را بلند کردم و به رزا اشاره کردم اما نه.
بی فایده بود و انگار اصلاً مرا نمی دید و آنقدر غرق درس بود که انگار
در این دنیا نیست
.
و می خواست موضوعی را توضیح دهد اما با دیدن من خشک شد. سعی کردم مستقیم روی جام بایستم، اما پاهایم در هم پیچیده شد و نزدیک بود
بیفتم
. بازش کردم
، ناگهان کلاس از خنده منفجر شد و همه خندیدند، یک لحظه احساس کردم معلم
: خندید اما سریع پشتش را برگرداند و با صدای بلند گفت
: ساکت_
انگار کلاس رو با سیرک اشتباه گرفتی،

برچسب‌ها: ,

کتاب تصمیم گرفتم خودم باشم

 کتاب تصمیم گرفتم خودم باشم نوشته‌ی ایلین کدی (Eileen Caddy) یکی از کتاب‌های انگیزشی و الهام‌بخش است که بر پایه‌ی خودشناسی، پذیرش خود، و رشد شخصی نوشته شده است. این کتاب با زبانی ساده و صمیمی به مخاطب کمک می‌کند تا به درون خود رجوع کند و از صدای درونی‌اش برای تصمیم‌گیری‌های مهم زندگی الهام بگیرد.

محتوای اصلی کتاب

ایلین کدی در این کتاب به مفاهیمی نظیر:

  • پذیرش بی‌قید و شرط خود،
  • یافتن مسیر زندگی شخصی،
  • گوش دادن به صدای درونی و اعتماد به شهود،
  • رهایی از قضاوت‌های بیرونی و درونی،
  • و پرورش معنویت در زندگی پرداخته است.

او از تجربیات شخصی خود و ارتباط معنوی‌ای که به آن باور دارد، برای انتقال پیام‌های خود استفاده کرده است. پیام اصلی کتاب این است که هر فرد در زندگی باید یاد بگیرد خودش را همان‌گونه که هست، بپذیرد و بر اساس ارزش‌ها و صدای درونی‌اش زندگی کند.

سبک نگارش

کتاب به‌صورت الهام‌بخش و در قالب جملات کوتاه، ساده و پرمعنا نوشته شده است که می‌تواند روزانه برای مخاطب به‌عنوان یک منبع انرژی مثبت عمل کند.

پیام کلیدی

زندگی زمانی زیبا و ارزشمند می‌شود که تصمیم بگیرید خودتان باشید و به خود واقعی‌تان افتخار کنید.

این کتاب به فارسی ترجمه شده و بسیاری از خوانندگان ایرانی آن را به‌عنوان منبعی برای افزایش آرامش ذهنی و خودشناسی ستایش کرده‌اند. اگر به دنبال کتابی هستید که شما را به درون خود متصل کند، این اثر می‌تواند انتخاب خوبی باشد.

کتاب تصمیم گرفتم خودم باشم

برچسب‌ها: ,

کتاب ۴۸ قانون قدرت

 کتاب ۴۸ قانون قدرت نوشته‌ی رابرت گرین، یکی از مشهورترین و پرخواننده‌ترین کتاب‌های مربوط به استراتژی، سیاست، و روان‌شناسی قدرت است. این کتاب که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد، به تحلیل رفتارها و راهبردهای افرادی می‌پردازد که توانسته‌اند قدرت و نفوذ زیادی کسب کنند.

ساختار کتاب

کتاب شامل ۴۸ قانون است که هر یک از آن‌ها یک اصل یا استراتژی برای کسب و حفظ قدرت را توضیح می‌دهد. هر قانون با مثال‌هایی تاریخی از افراد و رویدادهای واقعی همراه است که این اصول را به‌خوبی در عمل نشان می‌دهد. همچنین، رابرت گرین در کنار مثال‌های موفقیت، از مواردی هم یاد می‌کند که عدم رعایت این قوانین منجر به شکست شده است.

برخی از قوانین معروف:

  1. هرگز رئیس خود را تحت‌الشعاع قرار ندهید.
  2. اطلاعات خود را بیش از حد افشا نکنید.
  3. دوستان خود را نزدیک نگه دارید، اما دشمنانتان را نزدیک‌تر.
  4. کمتر حرف بزنید و بیشتر عمل کنید.
  5. به طریقی رفتار کنید که همیشه جذاب و غیرقابل‌پیش‌بینی باشید.

نقدها

  • برخی افراد، کتاب را راهنمایی برای رفتارهای غیراخلاقی یا حتی فریبکاری می‌دانند.
  • طرفداران کتاب بر این باورند که شناخت قوانین قدرت به معنای سوءاستفاده از آن نیست، بلکه ابزاری است برای مدیریت روابط و شناخت بهتر رفتار دیگران.

    کتاب 48 قانون قدرت رایگان
برچسب‌ها: ,

دانلود کتاب تاریخ طبری ( رایگان بدون سانسور pdf و صوتی )

دانلود کتاب تاریخ طبری
 
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱ دیدگاه
۴,۸۰۷ بازدید
دانلود کتاب تاریخ طبری
خلاصه کتاب
درباره آغاز هستی و به داستان زندگی پیامبران و پادشاهان در گذشته می پردازد. کتاب تاریخ طبری اثر محمد بن جریر طبری میباشد.
 
نویسنده : محمد بن جریر طبری
دسته : تاریخی , دعا
زبان : فارسی
صفحات : ۱۶ جلد
بازنشر : دانلود کتاب
۱۶ جلد کامل قرار گرفت
باکس دانلود
دانلود کتاب تاریخ طبری
کتاب اورجینال و کامل
دانلود ( APK )
دانلود ( صوتی )
پشتیبانی

حذف 

برچسب‌ها: ,

کتاب سین زدی ولی جواب ندادی ( رایگان بدون سانسور و کامل )

کتاب سین زدی ولی جواب ندادی
۲۲ مهر ۱۴۰۳
بدون دیدگاه
۳۸۰ بازدید
دانلود کتاب سین زدی ولی جواب ندادی
خلاصه کتاب
این کتاب درباره مکالمه عاشقانه نویسنده و معشوقه اش در بستر چت و فضای مجازی می باشد. کتاب سین زدی ولی جواب ندادی ( you left me on read ) اثر آکیرا نویسنده کانادایی می باشد.
 
نویسنده : آکیرا
دسته : شعر , خارجی
زبان : فارسی, انگلیسی
صفحات : ۲۰۷ + ۲۰۷
بازنشر : دانلود کتاب
ترجمه فارسی و انگلیسی قرار گرفت
باکس دانلود
دانلود کتاب سین زدی ولی جواب ندادی
کتاب اورجینال و کامل
 
دانلود ( APK )
دانلود ( صوتی )
پشتیبانی

حذف 

برچسب‌ها: ,

رمان معشوقه فراری استاد

 رمان معشوقه فراری استاد
 

رمان معشوقه‌ی فراری استاد پارت 1 این رمان شامل زیرسلسله‌هایی به نام‌های "معشوقه‌ی جاسوس" و "فصل دوم" نیز است و امتیاز 4.2 از 95 نظر دهنده دریافت کرده است. 

 

 رمان معشوقه‌ی فراری استاد پارت 28 دارای شرحی است درباره‌ی صدای مهرداد که نزدیک گوش می‌شنود و از نشاط خود لذت می‌برد. 

 

 رمان معشوقه‌ی فراری استاد پارت 43 درباره‌ی بی‌حوصلگی و درده

 

 

 

«معشوقه‌ی فراری استاد» یک رمان عاشقانه و پرماجرا است که داستان زندگی یک دانشجوی دانشگاه به نام «مطهره» را روایت می‌کند. او با استاد خود به نام «مهرداد» رابطه‌ای پنهانی دارد که این رابطه برای هر دو طرف دردسرساز می‌شود.

 

داستان رمان

مطهره از پدر سختگیر و مادر بیمارش فراری است و برای تامین هزینه‌های زندگی و درمان مادرش به دنبال کار می‌گردد. او پس از آشنایی با مهرداد، با وی رابطه‌ای عاشقانه برقرار می‌کند 

. اما این رابطه پنهانی به دلیل موقعیت استاد-دانشجو بودن آن‌ها، مشکلات فراوانی را به وجود می‌آورد 

.

 

دشواری‌های پیش رو

مطهره و مهرداد مجبور می‌شوند رابطه خود را از همه پنهان کنند، اما شخصی به نام «نیما» از این رابطه مطلع می‌شود و آن‌ها را تهدید می‌کند 

. آن‌ها برای فرار از این وضعیت، طرح‌های مختلفی را می‌ریزند، اما همیشه با مشکلات جدیدی روبرو می‌شوند 

.

 

اوج داستان

در اوج داستان، نیما مطهره را ربوده و شکنجه می‌کند 

. مهرداد برای نجات او تلاش می‌کند و در نهایت موفق می‌شود او را از چنگال نیما نجات دهد. پس از این ماجرا، آن‌ها تصمیم می‌گیرند برای همیشه فرار کنند 

.

 

رمان «معشوقه‌ فراری استاد» داستانی جذاب و پرهیجان است که خواننده را تا انتها درگیر می‌کند.

 

برچسب‌ها: کتاب,

کتاب دو قرن سکوت چاپ اصلی

 ، «فلسفه» در بروجرد منتشر شد.
در سال 1324 پس از آبنکامه،
وی در آزمون ورودی دانشکده علوم مقمول و مقمول و دانشکده ادبیات رتبه اول را کسب کرد و وارد گروه ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. که در
در سال 1327 دوره کارشناسی ادبیات فارسی را با رتبه اول به پایان رساند و سمال باممد وارد شد.
دوره دکتری، گروه ادبیات دانشگاه تهران، گردی. در سال 1334 توسط الزمان فروزانفر از رساله خود تألیف شد
«نقد الشوع، تاریخ و اصول الآب» (نقد الشعر، تاریخ و اصول الآب)، زیر نظر.
دکتر دی دیکوتر زری. ناکوموب در سمل، 1330 در کنمار، عماد، اثر فازملی اسمر،
مانند محمد معیی، پرویز ناطل خامنلر، غلمحسین صمدیقی و آبماس زریماب بمرایی / 12 دو قرن سکوت مشارکت.
در طبره، ترجمه مقاله دائر، حلمعارف اسلام. (طبا هلن، د.، ک.، دوات ش. د.،
از سال 1335 با رتبه کمر خمود، دانشگاه تهران، آبغماز کومرد و احمد،
تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کولام و تاریخ تسموف در دانشکده ادبیات و
الهیات، دکتر دکوتر زری، ناکوب چندی و
همراهی نمایشی با تدریس پرداخت، تی دکوتر در لیسه تهاماران و آموزشکده فنی هان. زرین کوب از سال 1341 به بعد معلم پاره وقت بود
در دانشگاه تهران در دانشکده هیهای هن، دی، پاکوسمتا، ن.، آبکوسمفور، دی، سامورب، ن.، پرینسمون، و… و
پرداخت، ت.دکتر.
زرین کوب در بسیاری از مجامع و مجامع علمی شمرکوت حضور داشته است
امراد سامخانرانی را نماینده ایران خطاب کرد. از ایمن میمن
پنجمین کنگره اسلامی در بغداد، بیست و ششمین کنگره بین المللی مستشرقان در دهلی و کنگره
تاریخ ادیان در ژنم و مجلس اعظم
کنگره بین المللی علوم تاریخی در وین.
حافظ شیرازی در دوشنبه تاجیکسماماته،
کنگره بزرگ نظمیه در
ایتالیا و بعداً در ایالات متحده، مجمع عمومی
از ویراستاران تاریخ تمدن از
مردمان آبسمیان مرکومزی
در پماری، س. جناب خوجموی کورمانی در کورما، و
همایش مشترک اقوام آبسیان در تهران که برخی از این مجامع شامل م.
دکوراتور زرین کوب در سا لاهای ابخر عمر
قفسه کتاب خود را به قفسه کتاب زادگاهش شمهر بروجرد اهدا کرد. وی در 24 شیمریور 1378 پمس از سما لها فامالیت در مزرعه تماری خ.
ادبیات و تصوف در سن ۷۷ سالگی در تهران، دیده از جهان فروبس، تی.
1330 دو قرن سکوت کوتاه درباره نویسنده و این ک

کتاب دو قرن سکوت چاپ اصلی

برچسب‌ها: رمان . کتاب,

کتاب الفیه و شلفیه فارسی + عربی

 دانلود کتاب الفیه و شلفیه

براد الحمد شرحي حمده والصلاة والسلام على اشرف الخلق سيد محمد والأقال المولف حمد اسد به شرط شده بودی که این کتا بنام با بری خود و هر جور رباب جو اول استار به بر دو به داده بودی و ضمادات ممسوحات و حفه ها و محولات و معا جاین و سلومات مرجات و بلوزات میخرد کن از اینکه تقویت ما بر باد با وجود باستان بر آنکه متعلق این رمان از ریت منار خوان و خضابات مستقو المیرا سودات وانا ار ای قر بانیان خوب باشد و آنهایی خشبو سانی و جبال الافربه کند وفوج علا که موقتی و سابونا بود بالله انه ال ان بی رو که با الا ان الام و برای کم است وبا التوفي بایل دور وزانستی درمان محمد المضارب بان جونکه چه انسان دوستی هر بار این دوران بان که نام الا الله در سالی سختی کو تا آن صفات اکرد و زن موجود باشد. او را قایق در جمال دمولوت به کمال توان گفت و کرانون او صاف ان هنر ناقص به همان مقدار در خشن او نقصان بوده باشد و کم اتفاق مرانه جسمیع ان الان نی من بر ا ا ت ان نموده اند چه چیز برای دورانی یا باشد سیاہ کر بسیار بی ام و سیاسی ابر روسیای میانی بیم جهاد بر می اید که سفید داشته باشد

علیه رنگ سفید الالف سیم و سفیر و نان و سفیدی خصی و در وست سر در جانی و مور سر را در سام جد مرکنند و چهار چه می باید د صرف مرا به زبان سرخی لب دریا روی و سرخی المینین و هر چیز باید که در از باشه در رازی کردن در ارت قامت در از موی سر درازی ابر و چهار چه باید و روان باشد. و اخرین ایده و فی اخر میشم و در اخر سینه و مدور بودن را مر و با ریز باید تک میر کے خاف ان کے مواقع گوشی و نیکی سوال بینی تنافع و چهر چیز باید کوچک کو چار مین و دسته و بیران و قدمین و باید کرسی پر دو زانو مستوی و پر و بستان مستوی شانه وقدوة مست در کمال اختلال در و هر وار خوبی متوسرد و گوت بدن مطلب از نک اور سفید بر خرما یک یا جیر جی بری ما یک و اطراف است را بر او به من با رام و خنده آورد

در شمال ملاحت مبشر زیرا که اول جزر و موجبر محبت میشود و بلاست خنده است و آن را ریشم سیاه بیشه و دندان اوکنده در سوریه وفات اور ترقی و نه خوش آیند و ایده استوانه این بهانه چیز رازان بنظر بیاید دولت در مجموع این اوصاف منظم الله بيضاء اربده من الاربعه مراد اربعہ کا لمس الفطائر لها ال منها و اربعة وفقر و اربعة عالت الى الصور و استغلالات منها وايقة طار الهاني البدو والحضر واري سند او را به خافت الرقم حر ان نهایی اس ام اس دار محکم با میان بر زمان خوابه هیچ ز دوردرشنی صورت و موافقت و یا با با و بی ای یار نه بیرون آوران از یکی یا ایک نیند نه مام نام و در حالی برکه باید باندان حفل الشخصی شر و عقد محضر ا از رسول او بود بافت زنانی که خواسته را پاس میرفتم باید که دوش وانان ها بوده اند و وارد و دارو دانش او را به این معلم نمی بینی نال مار مار کر و فر رفت و از سر بدن خوایی اول اطلاع واله امامہ اور ا مراض من حد دختر سلا مشاهده نماید و بدختر اطلاع دالله

حمام محجبه این امر مراد و حضور ای که علیه ملا ته نه به رضا د کند پیسی حمام رفته ترکیب از دور شی ابدا الا ان امه و اون بنجر اور منظر و فضاحت تعلق اولا در بابر و چون اور لا په باب بار بار دید ركة الفتاح رفع المزارع و این خر در میان مور بنارس و جانان حارث اله عبارات صبح کے اوصاف النا اور ابان نود و چونان اور صاف در کسوت الفال و با خوشی آند اس کا بند در تابه من طرقی م الا نور بین راه بند مترجم این رساله از مواه النار مولانا الا نجا چند شورمان به نام بود در روی آن فقرات برای سم البا الله نظلم فسته خور تفر محرومیت و کا میا نوالی غریب نور ارسی وان پرواز اناقه از این مواد از او برای کوه و در ازانوان کان انها در روز کار در مزار یافته و در رکن را با با کسی براش و بیانی ن خیا از تنش ولا الاب از دامن کا بال اور میرکونام ان را برای ای را از بیرونی هش باز میکنه با مرد انداز مسکن از صف سیب دفتر کو کر سات بینیم اره ای شده افتد از سوی کار های آب فرات

شمال ملاحت مبشر زیرا که اول جزر و موجبر محبت میشود و بلاست خنده است و آن را ریشم سیاه بیشه و دندان اوکنده در سوریه وفات اور ترقی و نه خوش آیند و ایده استوانه این بهانه چیز رازان بنظر بیاید دولت در مجموع این اوصاف منظم الله بيضاء اربده من الاربعه مراد اربعہ کا لمس الفطائر لها ال منها و اربعة وفقر و اربعة عالت الى الصور و استغلالات منها وايقة طار الهاني البدو والحضر واري سند او را به خافت الرقم حر ان نهایی اس ام اس دار محکم با میان بر زمان خوابه هیچ ز دوردرشنی صورت و موافقت و یا با با و بی ای یار نه بیرون آوران از یکی یا ایک نیند نه مام نام و در حالی برکه باید باندان حفل الشخصی

شر و عقد محضر ا از رسول او بود بافت زنانی که خواسته را پاس میرفتم باید که دوش وانان ها بوده اند و وارد و دارو دانش او را به این معلم نمی بینی نال مار مار کر و فر رفت و از سر بدن خوایی اول اطلاع واله امامہ اور ا مراض من حد دختر سلا مشاهده نماید و بدختر اطلاع داللهحمام محجبه این امر مراد و حضور ای که علیه ملا ته نه به رضا د کند پیسی حمام رفته ترکیب از دور شی ابدا الا ان امه و اون بنجر اور منظر و فضاحت تعلق اولا در بابر و چون اور لا په باب بار بار دید ركة الفتاح رفع المزارع و این خر در میان مور بنارس و جانان حارث اله عبارات صبح کے اوصاف النا اور ابان نود و چونان اور صاف در کسوت الفال و با خوشی آند اس

کا بند در تابه من طرقی م الا نور بین راه بند مترجم این رساله از مواه النار مولانا الا نجا چند شورمان به نام بود در روی آن فقرات برای سم البا الله نظلم فسته خور تفر محرومیت و کا میا نوالی غریب نور ارسی وان پرواز اناقه از این مواد از او برای کوه و در ازانوان کان انها در روز کار در مزار یافته و در رکن را با با کسی براش و بیانی ن خیا از تنش ولا الاب از دامن کا بال اور میرکونام ان را برای ای را از بیرونی هش باز میکنه با مرد انداز مسکن از صف سیب دفتر کو کر سات بینیم اره ای شده افتد از سوی کار های آب فرات{|{{

کتاب الفیه و شلفیه بدون سانسور

برچسب‌ها: رمان . کتاب,

بهترین رمان های عاشقانه ایرانی

10 تا از بهترین رمان های عاشقانه ایرانی بدون سانسور
 

کتاب های بزرگ این قدرت جادویی را دارند که شما را به دنیای دیگری می برند. تنها کاری که باید انجام دهید این است که در مکانی راحت بنشینید، کتاب کاغذی، تلفن یا تبلت خود را بردارید و خود را در دنیای جدیدی که بر اساس کلمات و تخیل ساخته شده است رها کنید. کتاب ها به شما اجازه می دهند فرهنگ، شادی، غم یا حتی بدبختی یک شخصیت را تصور کنید. ایران ادبیات بسیار غنی دارد، از اشعار حافظ، فردوسی، مولانا و خیام گرفته تا رمان های ادبیات مدرن صادق هدایت و محمود دولت آبادی. ما با افتخار فهرستی از 10 کتاب برتر ایرانی را تهیه کرده ایم که اگر به ادبیات ایران و همچنین تاریخ و فرهنگ آن علاقه دارید، باید بخوانید. اما فرهنگ واقعی ایرانی در این صفحات کتاب نهفته است.

 

فهرست مطالب نشان می دهد

10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را از دست ندهید

بوف کور، شاهکاری در کتاب های ایرانی

رمان بوف کور یکی از مهم ترین آثار ادبی ادبیات نوین ایران به شمار می رود. داستان درباره مرد جوانی است که راوی کتاب است که نقاش قلمدان است. او همیشه یک نقاشی می کشد که یک زن سیاه پوش است که یک زنبق را به پیرمردی که زیر درخت نشسته است می دهد. یک روز او در واقع این عکس را از سوراخی روی دیوار می بیند و این زمانی است که داستان شروع می شود. سپس او به رویاهای خود می افتد که جدید نیستند، اما جالب هستند. او شروع به گفتن داستان گذشته اش برای سایه خودش می کند که شبیه جغد است.

 

بوف کور - 10 کتاب برتر ایرانی

 

صادق هدایت نویسنده کتاب است که در واقع فردی است که مدرنیسم را وارد ادبیات فارسی کرده است. او را یکی از بزرگترین نویسندگان ایرانی قرن بیستم می دانند. در این کتاب، زمانی که هدایت رفته رفته در هذیان فرو می رود، خواننده در طوفان شن بینش تاریک نویسنده از وضعیت انسانی گرفتار می شود. کتاب مذکور به بسیاری از زبان ها از جمله انگلیسی، آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است. گفتنی است این شاهکار با نوشته های ادگار آلن پو نویسنده سرشناس آمریکایی مقایسه شده است. بوف کور مملو از استعاره است که موقعیت ایران را در سال 1937 در زمان حکومت رضاشاه پهلوی منعکس می کند.

 

سرهنگ

سرهنگ رمانی درباره ملت، تاریخ و خانواده است. داستان از شبی بارانی شروع می شود که دو پلیس از سرهنگ می خواهند جسد شکنجه شده دخترش را که قربانی انقلاب اسلامی است جمع آوری کند. این کتاب توسط یکی از بزرگترین نویسندگان ایرانی به نام محمود دولت آبادی نوشته شده است که به خاطر تخیل و داستان سرایی فوق العاده اش شهرت دارد. او شما را به اعماق کتاب‌هایش می‌برد، باعث می‌شود هر جمله‌تان را زندگی کنید، بخندید و گریه کنید.

 

به دلیل داستان حساس این رمان، هرگز در ایران منتشر نشد، اما یکی از بهترین آثار محمود دولت آبادی به شمار می‌رود. این رمان ابتدا در آلمان و سپس در بریتانیا و ایالات متحده منتشر شد. او این رمان را در دهه 1980 نوشت. این کتاب جوایز بسیاری را برای دولت آبادی به ارمغان آورد، از جمله جایزه ادبیات یان میچالسکی (2013) و در فهرست نهایی جایزه ادبی بین المللی Haus der Kulturen Berlin (2009).

 

سولوچ گم شده - فقدان را در اعماق احساس کنید

شاهکاری دیگر از محمود دولت آبادی. این بار به سمت شرق ایران، روستایی در استان خراسان می روید. با خواندن این کتاب می توانید فرهنگ آن منطقه را به جذاب ترین شکل احساس کنید. سولوچ گمشده داستان انسانیت و بی رحمی و نامهربانی است. سولوچ نام پدر خانواده ای در این روستا است. یک روز او بدون توضیح ناپدید می شود و دقیقا همان زمانی است که بدبختی به این خانه پرواز می کند. داستان غم انگیز است، اما شما آن را تا انتها کنار نمی گذارید، زیرا نویسنده کار فوق العاده ای انجام داده است و تمام جزئیات را توضیح داده است، مثل اینکه شما عضوی از آن خانواده فقیر هستید. بنابراین، نمی خواهید بدانید در پایان چه اتفاقی می افتد؟

 

سلوچ گمشده - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را نباید از دست بدهید

 

داستان کتاب فراتر از این خانواده است. در واقع این انعکاس سبک زندگی قدیمی در روستایی است که کسی از وجود آن خبر ندارد. داستان دردناک است، بله. این احساس دردناک است، بله، البته! اما باید آن را بخوانید تا بفهمید محمود دولت آبادی چقدر هنرمندانه از کلمات و جملات استفاده کرده است تا شما را به تصور هر کلمه از این کتاب وادار کند. نویسنده زمانی که در زندان بود این ایده را در ذهن داشت. علاوه بر این، سولوچ گمشده اولین اثر او بود که به انگلیسی ترجمه شد.

رمان ایرانی

کلیدر – طولانی ترین رمان ایرانی

این رمان بلند مشتمل بر ده کتاب است و در مدت 15 سال نوشته شده است که یکی از بهترین کتاب های ایرانی تمام دوران به شمار می رود. دوباره استاد، محمود دولت آبادی ما را به روستایی در خراسان می برد. آنچه در طولانی ترین رمان فارسی تا به حال فهمیده اید، توصیف دولت آبادی است. بدون شک او در توصیف همه وقایع استاد است. شاید خواندن هر ده کتاب کلیدر یک سال تمام طول بکشد، اما بعد از آن خواهید دید که من در مورد چه چیزی صحبت می کنم. دنیای کلیدر از خودش می آید نه دنیای ما. داستان کلیدر درباره یک خانواده کرد عشایر ساکن روستای کلیدر خراسان است. آنجاست که همه چیز اتفاق می افتد. جایی که این خانواده با رفتار خصمانه همسایه روبرو می شوند

ng روستاها

 

محمود دولت آبادی - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را از دست ندهید

Symphony of the Dead – داستانی از مردم مرده در داخل

«سمفونی مردگان» که یکی از بهترین کتاب‌های ایرانی محسوب می‌شود، داستان زندگی خانواده اورخانی در اردبیل را برای ما بازگو می‌کند. ما با جزییات زندگی آنها در پس از جنگ جهانی دوم روبرو هستیم. شخصیت های داستان عبارتند از: جابر که تاجر موفقی است، همسرش و چهار فرزندش: آیدین شاعر، خواهر دوقلویش، آیدا، اورهان و یوسف که فرزند ارشدش در شرایط سخت زندگی می کند. از حادثه ای در کودکی اش در یک حادثه، تاریخچه این خانواده در چهار موومان سمفونی مانند آشکار می شود. محور اصلی داستان درگیری بین برادران آیدین و اورهان است.

 

رمان عباس معروفی این فرم سمفونیک را با چهار حرکت متنوع بیان می‌کند که بخش‌هایی از داستان را از دیدگاه‌های مختلف، صداهای گوناگون، تغییر لحن، زمان و مکان تکرار می‌کند. این رمان زندگی در مناطق سردسیر شمال ایران در اواسط قرن بیستم را به خوبی توصیف می کند. همانطور که قبلاً گفته شد، داستان در اردبیل و در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد که به دلیل موقعیت استراتژیک شهر برای بخش هایی از رمان موج می زند. چیزی که این رمان را ارزش خواندن می کند این است که معروفی تا چه اندازه وضعیت مرده زنده این خانواده را توصیف می کند. به همین دلیل نام آن را سمفونی مردگان گذاشته اند. اعضای خانواده اورخانی همگی از نظر جسمی و روحی مرده اند. آنها دیگر نه عقل دارند، نه رویا می بینند، نه امیدی دارند و نه راهی برای فرار.

 

چشمان او

چشمان او داستانی رمان عاشقانه درباره نقاش است که به چشم یک زن می افتد. با این حال، داستان پیچیده تر از یک داستان عاشقانه است. شما با اظهارات سیاسی زیادی روبرو می شوید، اما عمیقاً باعث می شود که به خواندن داستان عشق مدفون در درون ادامه دهید. بزرگ علوی نویسنده این کتاب به دلیل فعالیت های سیاسی در دوران حکومت رضاشاه پهلوی شهرت دارد. رمان تصویری از قرن بیستم در ایران را به خوبی نشان می دهد. بسیاری از منتقدان این رمان را شاهکاری در ادبیات ایران و بهترین اثر بزرگ علوی می دانند.

 

چشمان او - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را نباید از دست بدهید

من چراغ ها را خاموش خواهم کرد - بگذار احساسات فراموش شده ظاهر شوند

این کتاب شگفت انگیز نوشته زویا پیرزاد نویسنده ایرانی-ارمنی متولد آبادان است. من چراغ ها را خاموش خواهم کرد (چراغ هایی که ناگفته گذاشتیم، به زبان انگلیسی منتشر شد)، اولین رمان او است، اما احتمالاً بیشترین ستایش اوست. این رمان به زبان های مختلف ترجمه شده است و بارها در ایران منتشر شده است که نشان می دهد این رمان چقدر شگفت انگیز است. این شاهکار به زبان های انگلیسی، آلمانی، یونانی، ایتالیایی، فرانسوی، لهستانی و ترکی ترجمه شده است. گفتنی است، زویا پیرزاد جدیدترین چهره عمومی ایرانی است که نشان شوالیه لژیون افتخار فرانسه را دریافت کرده است.

 

چراغ ها را خاموش خواهم کرد - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را از دست ندهید

 

داستان این کتاب درباره احساسات متضاد یک زن است که باعث ایجاد تعلیق در زندگی روزمره او می شود. کلاریس آیوازیان زنی ارمنی است که به همراه همسر و فرزندانش در آبادان زندگی می کند. او از درون به خاطر همسری خوب و مادری خوب که آکوردهای روزمره اش را انجام می دهد احساس خوشبختی می کند تا اینکه یک روز یک خانواده ارمنی در آن طرف خیابان نقل مکان می کنند. این زمانی است که او شروع به احساس احساسات جدید و فراموش شده در زندگی خود می کند. زویا پیرزاد با شخصیت پردازی فوق العاده داستانی با هارمونی جذاب خلق می کند.

 

استخوان خوک، دست جذامی - وارد هرج و مرج شوید

داستان این کتاب در مجتمعی در پایتخت تهران می گذرد. شما می توانید زندگی برخی از افرادی که در این آپارتمان زندگی می کنند را ببینید. شما زندگی هر شخصیت توصیف شده در کتاب را درگیر می کنید، برای آنها احساس ترحم می کنید، برای آنها گریه می کنید و می بینید که کتاب را در کوتاه ترین زمان به پایان می رسانید. مصطفی مستور، یکی از بزرگترین نویسندگان عصر حاضر، از تمام شخصیت های خود به عنوان طعمه عدم اطمینان مطلق استفاده می کند. همه آنها در هرج و مرج معروف به "زندگی" پرتاب می شوند. زندگی این افراد به طور ضعیفی در هم آمیخته است اما جامعه معاصر ایران را کاملاً توصیف می کند. این کتاب بارها در ایران منتشر شده و توسط جوایز مختلف ادبی تحسین شده است که توضیح می دهد چرا باید این رمان را بخوانید.

 

استخوان خوک، دست جذامی - 10 کتاب برتر ایرانی

پاییز آخرین فصل سال است

داستان این کتاب ایرانی تازه منتشر شده درباره سه زن حدوداً 30 ساله است که همگی به دلایلی با یکدیگر مرتبط هستند اما مسیرهای متفاوتی دارند. لیلا و شبانه و روجا از دانشگاه با هم دوست بوده اند. همه آنها در زندگی خود مسائل مختلفی داشته اند، اما هنوز، آنها یک پیوند قوی دارند. کتاب دو بخش دارد: تابستان و پاییز. هر فصل دارای سه فصل است که دیدگاه هر یک از این سه دوست را روایت می کند.

 

لیلا با گذشته خود سر و کار دارد، با شوهر محبوبش که مهاجرت کرده و او را تنها گذاشته است. شبانه به سختی با مشکلاتش با مادرش دست و پنجه نرم می کند و

برادر معلول ذهنی او و تصمیمات او برای زندگی شخصی و عاشقانه اش. و آخرین دختر، روجا، در تلاش است تا به فرانسه مهاجرت کند تا تحصیلات خود را در آنجا ادامه دهد. او درخواست دانشگاه خود را دارد، اما ویزای او رد می شود. همه این زنان باید راه خود را برای فرار از گذشته و جستجوی آینده ای بهتر بیابند.

 

این رمان در سال ۱۳۹۴ توسط نسیم مرعشی نویسنده جوان با استعداد منتشر شده است. به محض بیرون آمدن، در تمام قفسه های کتابفروشی های فارسی شروع به درخشش کرد. این رمان به عنوان بهترین رمان سال انتخاب شد و تنها در دو سال به چاپ بیستم رسید.

 

پاییز آخرین فصل سال است - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را از دست ندهید

پرنده من

پرنده من رمانی کوتاه درباره داستان زندگی، عشق و فداکاری برای ازدواج است. درباره زنی 35 ساله است که در تهران امروزی زندگی می کند. او با مردی ازدواج کرده که آرزوی مهاجرت به کانادا را دارد و مادر دو فرزند است. چیزی که این کتاب را در فهرست 10 کتاب برتر قرار می دهد این است که فریبا وفی نویسنده چقدر هنرمندانه شما را به این شخصیت به عنوان نماد بسیاری از زنان ایرانی که بین سنت و مدرنیته گیر افتاده اند، می بیند.

 

پرنده من - 10 کتاب برتر ایرانی که خواندن آنها را نباید از دست بدهید

 

بدون شک بیش از 10 کتاب ایرانی وجود دارد که باید حتما بخوانید، اما ما تمام تلاش خود را کردیم تا لیستی از بهترین کتاب ها را تهیه کنیم. می توانید کتاب های بیشتری از نویسندگان فوق را جستجو کنید، زیرا آنها می دانند چگونه کتاب هایی بنویسند که شما نمی توانید از خواندن آنها دست بکشید. با این همه کتاب خواهید دید که ادبیات ایران چقدر عمیق و غنی است مانند فرهنگ شگفت انگیز و تاریخ جذابش. امیدوارم از خواندن این کتاب های ایرانی لذت ببرید و تعدادی از آنها را در قفسه کتاب خود نگه دارید.

منبع : سایت novl.ir
 

 

 

 

 
برچسب‌ها: رمان ایرانی , دانلود رمان بدون سانسور , رمان ,

لیست قیمت کراتینه و ویتامینه مو

 می‌توانستم موهایم را در یک کلمه توصیف کنم. من اساساً یک بافت بدون بافت دارم - قسمتهای مساوی آن وز، خشک، تعریف نشده است، و اگر واقعی باشم، آسیب دیده است (TY، سالها یک ظاهر طراحی گرما!) - و برای من 40 دقیقه سشوار کشی و سشوار لازم است. اتو کردن تا حدی قابل ارائه به نظر برسد. و از آنجایی که من مثل همیشه تنبل هستم، معمولاً دو بار در ماه این اتفاق می افتد. یعنی یک روز در میان، من موهایم را در یک نان آشفته جمع می کنم و از آینه حمام دفتر دوری می کنم.

 
این محتوا از {embed-name} وارد شده است. ممکن است بتوانید همان محتوا را در قالب دیگری پیدا کنید، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها بیابید.
 
بیشتر از Cosmopolitan
4 نکته درباره کلر دینز
 

قیمت کراتینه مو

 
هر زمان که از آرایشگران در مورد مشکلات موهایم شکایت می کنم، معمولاً این سوال برایم پیش می آید: "چرا لعنتی درمان کراتینه را امتحان نکردی؟" با توجه به اینکه درمان صاف‌کننده مو (که ادعا می‌کند موخوره و وز شدن موها را به حداقل می‌رساند، درخشندگی را افزایش می‌دهد و حالت‌دهی را تسریع می‌کند) برای سال‌ها مورد استفاده در دنیای زیبایی بوده است، فکر کردم امتحان کردن آن ضرری ندارد – به خصوص اگر نتیجه نهایی می تواند به این معنی باشد که من واقعاً ... موهایم را دوست دارم؟ بنابراین نه تنها بیرون رفتم و یکی (اسپویلر) گرفتم، بلکه همه چیزهایی را که تا به حال می‌خواستید در مورد درمان‌های کراتینه بدانید، دریافتم.
 
این محتوا از اینستاگرام وارد شده است. ممکن است بتوانید همان محتوا را در قالب دیگری پیدا کنید، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها بیابید.
در اینستاگرام مشاهده کنید
درمان کراتینه چیست؟
اول از همه: اگر در مورد اینکه درمان‌های کراتینه چیست، به کلوپ freakin خوش آمدید (نگاه کنید به من). درمان‌های کراتینه به یک اصطلاح چتر برای هر فرآیند صاف کردن مو تبدیل شده است که فرها و امواج مو را نرم می‌کند، موخوره را به حداقل می‌رساند و حالت دادن حرارت را برای ماه‌ها سریع‌تر و آسان‌تر می‌کند. اساساً، تا زمانی که کراتین یکی از مواد فعال در درمان مو باشد، سالن‌ها می‌توانند همه آن‌ها را در یک دسته «درمان کراتینه» قرار دهند (از جمله برزیل بلواوت، کراتین کمپلکس، سزان و موارد دیگر). موضوع؟ این فرمول ها به روش های یکسانی روی موها تأثیر نمی گذارند.
 
تبلیغات - به خواندن زیر ادامه دهید
 
 
اگر به دنبال ظاهری صاف و فوق‌العاده هستید، درمان‌های سخت‌تر، مانند روش محبوب برزیلی Blowout، معمولاً روش ترجیحی است. به طور معمول، این درمان ها حاوی فرمالدئید هستند (یا به طور دقیق تر، آنها حاوی مواد شیمیایی مانند فرمالین یا متیلن گلیکول هستند که فرمالدئید را آزاد می کنند - که یک گاز و واقعیت سرگرم کننده است - زمانی که آنها در معرض گرما قرار می گیرند). فرمالدئید در دنیای مو تاثیر بدی داشته است و دلیل خوبی هم دارد: با قرار گرفتن در معرض مکرر می‌تواند برای سلامتی شما (و آرایشگرتان) خطراتی ایجاد کند، بنابراین حتی اگر درمان‌های مبتنی بر فرمالدئید موهای شما را طولانی‌تر صاف نگه می‌دارند، توصیه نمی‌شود. برای استفاده منظم (قطعاً بیش از چهار بار در سال).
 

داستان های مرتبط

قیمت ویتامینه مو

 
چرا لعنتی دارم روی پوست سرم ترک می کنم؟!
 
بهترین شامپوهای نرم کننده برای هر نوع مو
 
صبر کنید، چرا TF موهای من در 20 سالگی نازک می شود؟
خوشبختانه، در سال‌های اخیر جایگزین‌های ملایم و بدون فرمالدئید افزایش یافته است، محبوب‌ترین آنها درمان‌های سزان و گلدول کراسیلک است که حاوی موادی مانند اسید گلیکولیک (لایه‌بردار که در محصولات مراقبت از پوست بسیار محبوب است) و سریسین (یکی از اجزای ابریشم). ). به گفته کتی کامبز، مدیر جهانی آموزش در سزان، نباید انتظار نتایج یکسانی از درمان‌های کراتینه بدون فرمالدئید داشته باشید، زیرا این درمان‌ها بیشتر بر نرم‌کردن و بلند کردن بافت مو تمرکز دارند تا صاف کردن کامل آن.
 
Combs می گوید: درمان های بدون فرمالدئید بدون از بین بردن بافت شما، موخوره را صاف می کنند. این بدان معناست که موهای شما هنگام خشک کردن با هوا، فر طبیعی خود را حفظ خواهند کرد، اما با سشوار کردن سریع هنوز هم می‌توانند صاف و براق به نظر برسند. کلمه کلیدی: سریع، از آنجایی که هر کسی که دارای موهای پرپشت یا وز یا ضخیم است به خوبی می‌داند، حالت دادن به حرارت می‌تواند زمان زیادی را ببرد.
 
این محتوا از {embed-name} وارد شده است. ممکن است بتوانید همان محتوا را در قالب دیگری پیدا کنید، یا ممکن است بتوانید اطلاعات بیشتری را در وب سایت آنها بیابید.
 
تبلیغات - به خواندن زیر ادامه دهید
 
 
TL;DR: درمان‌های کراتینه با فرمالدئید معمولا موهای شما را صاف می‌کنند و درمان‌های بدون آن موهای شما را صاف می‌کنند. هنوز مطمئن نیستید که کدام درمان برای موهای شما بهترین است؟ زمانی که قرارم را در سالن Nunzio Saviano در شهر نیویورک رزرو کردم، من هم نبودم، به همین دلیل است که آرایشگرم آلیکس پیج پیشنهاد داد که با یک مشاوره شروع کنیم. پس از بررسی نتایج نهایی ایده‌آلم - به این نتیجه رسیدم که چیزی می‌خواهم بدون اینکه بافت یا بدن طبیعی‌ام را از دست بدهم، بسیار کم تعمیر و نگهداری باشد - ما به درمان سزان (دوباره، یک جایگزین ملایم و بدون فرمالدئید) رسیدیم.
 
درمان های کراتینه چقدر طول می کشد؟
نشستن، استخدام، مبلمان، یقه سفید، طراحی داخلی، گفتگو،
من، در حالی که درمان کراتینه شروع می شود، به طور معمول با یک کتاب و قهوه سرد می شوم.
RUBY BUDDEMEYER
تبلیغات - به خواندن زیر ادامه دهید
 
 
بدانید که استفاده از کراتینه شما کاملاً به آرایشگر و درمان شما بستگی دارد، اما به طور معمول، شما نیاز به ماشین دارید.
برچسب‌ها: ,
بایگانی
آمار بازدید
آنلاین :
بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 189
بازدید هفته گذشته : 243
بازدید ماه گذشته : 6037
بازدید سال گذشته : 187549
کل بازدید : 1317139